تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت هجده
زمان ارسال : ۲۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
در خلوتی پیاده رو در آن ظهر بارانی قدمهایش با سرعتی بیش از حد معمول پیموده میشد. به میدان اصلی شهر که رسید کسی او را شناخت و از داخل مغازه صدایش کرد:
- آقای تعمیرکار؟ آقای تعمیرکار؟
خود را به نشنیدن زد چون تا جایی که من میدانم گوشها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zahra.s
00داستانش یجوریه که انگار قشنگگگ میره به دل میشینه یجورایی قابل لمس و گرم. از آقا خشایار خوشم اومد